ترجمه مقاله

غالیدن

لغت‌نامه دهخدا

غالیدن . [ دَ ] (مص ) غلطیدن . (برهان ). || غلطانیدن . (برهان ). غلتانیدن . گردانیدن به پهلو. از پهلو به پهلو غلطانیدن . صاحب برهان ذیل «غالد» آرد: ماضی غلطانیدن باشد عموماً و کسی که بر سبیل عشرت همچون عاشق و معشوق خود را از این طرف به آن طرف و از آن طرف به این طرف غلطاند خصوصاً - انتهی . مالیدن و غلطانیدن . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). و صاحب انجمن آرا ذیل غالد آرد: یعنی غلطاند بر سبیل عیش و شادی چون عاشق و معشوق :
کسی که در دل او جای کرد خصمی تو
بجای خانه و کاشانه چرخ دادش غال .
این معنی غار و شکاف حیوانات است .
همچو آهو که جفت را غالد
من ترا روز و شب همی غالم .

لطیفی .


و از این مأخوذ است کنغال که در اصل کِنگ غال بوده یعنی غلطاننده ٔ امرد که کِنگ گویند عبارت از غلام باره است یعنی امرددوست - انتهی .
آهو مر جفت را بغالد در خوید
عاشق معشوق را بباغ بغالید.

عماره ٔ مروزی .


روز و شب در نعمتش غالیدن است
پس ز کفران هر نفس نالیدن است .

مولوی .


|| کام کودک غالیدن . تحنیک . (زوزنی ). و رجوع به غالیدن و شرح احوال رودکی تألیف نفیسی ج 3 ص 1191 و شعوری ج 2 ص 183 شود.
ترجمه مقاله