ترجمه مقاله

غامد

لغت‌نامه دهخدا

غامد. [ م ِ ] (اِخ ) بقول برخی نام پدر قبیله ای از جهینه و بگفته ٔ برخی از یمن است و در صحاح آمده است :
الاهل اتاها علی نأیها
بمافضحت قومها غامد.
و غامد را نام پدر قبیله ای دانسته است و نام وی عمرو است و در بعض نسخ عمر آمده و صواب نیز همین است . عمر فرزند عبداﷲ و بگفته ای عبدبن کعب بن حرث بن کعب بن عبداﷲبن مالک بن نصربن ازد است . و در وجه اشتقاق این نام آراء مختلفی است . برخی گفته اند از این رو بدین نام ملقب شده است که امری را میان قوم خویش اصلاح کرده است و این گفتار ابن کلبی است و نص عبارت وی چنین است : زیرا وی امری را که میان او و عشیره ٔ وی بوده پنهان کرده و آن را پوشیده است «تغمد»، و بهمین سبب یکی از ملوک حمیر وی را (غامد) نامیده است . و این شعر را در باره ٔ وی سروده اند:
تغمدت امراکان بین عشیرتی
فسمانی القیل الحضوری غامد
و برخی گفته اند کلمه ٔ غامد از غمود چاه مشتق است . اصمعی گفته است وجه اشتقاق غامد چنان نیست که ابن کلبی گفته است بلکه کلمه ٔ مزبور از غمود بئر اشتقاق یافته است که بمعنی فزونی آب چاه است و ابن اعرابی گفته است قبیله ٔ مزبور را باید غامدة خواندنه غامد، و این شعر را آورده است :
الاهل اتاها علی نأیها
بما فضحت قومها غامدة.

(از تاج العروس ).


ورجوع به حبیب السیر چ خیام ص 397 و عقدالفرید ج 4 ص 155 و البیان و التبیین ج 1 ص 208 و امتاع الاسماع ج 1 ص 501 شود.
ترجمه مقاله