ترجمه مقاله

غبارانگیز

لغت‌نامه دهخدا

غبارانگیز. [ غ ُ اَ ] (نف مرکب ) برانگیزنده ٔ غبار. گرد برانگیزنده . مجازاً افسرده شونده :
دل از لشکر غبارانگیز کرده
به عزم روم رفتن تیز کرده .

نظامی .


ساف ؛ بادی غبارانگیز. (منتهی الارب ). و رجوع به غبار برانگیختن شود.
ترجمه مقاله