غبار خاطر
لغتنامه دهخدا
غبار خاطر. [ غ ُ رِ طِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غبار دل . مجازاً به معنی آزردگی خاطر :
چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را
غبار خاطری از رهگذار ما نرسد.
- غبار بر خاطر ماندن ؛ رنجیدگی و کدورت در خاطر یا دل ماندن :
عاقبت از ما غبار ماندو زنهار
تا ز تو بر خاطری غبار نماند.
و رجوع به غبار دل و غبار بر دل نهادن شود.
چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را
غبار خاطری از رهگذار ما نرسد.
حافظ.
- غبار بر خاطر ماندن ؛ رنجیدگی و کدورت در خاطر یا دل ماندن :
عاقبت از ما غبار ماندو زنهار
تا ز تو بر خاطری غبار نماند.
سعدی .
و رجوع به غبار دل و غبار بر دل نهادن شود.