ترجمه مقاله

غبار گشتن

لغت‌نامه دهخدا

غبار گشتن . [ غ ُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) گرد شدن . خرد گشتن . نرم شدن . ذره ذره شدن . و رجوع به غبار شدن شود :
این اهل قبور خاک گشتند و غبار
هر ذره ز هر ذره گرفتند کنار.

خیام .


خاکی که زیر سُم ِّ دو مرکب غبارگشت
پیداست تا چه مایه بود خونبهای خاک .

خاقانی .


ترجمه مقاله