ترجمه مقاله

غباز

لغت‌نامه دهخدا

غباز. [ غ ُ ] (اِ) گاوآهن (ازثعالبی ) ثعالبی قصه ٔ «گنج گاو» را چنین روایت میکند کشاورزی مزرعه ٔ خود را بوسیله ٔ دو گاو شیار میکرد، ناگاه خیش گاوآهن که به فارسی غباز خوانند، در ظرفی پر از مسکوک زر فروشد. کشاورز به بارگاه پادشاه رفت و واقعه را عرض کرد شاه فرمان داد تا آن کشت زار را کندند و مالی که در آن بودبیرون کشیدند، صد کوزه ٔ پر سیم و زر و گوهر بدرآمد که مهر اسکندر داشت ... (ترجمه ٔ تاریخ ایران در زمان ساسانیان کریستنسن چ 2 ص 486). رجوع به غبازه شود.
ترجمه مقاله