ترجمه مقاله

غثی

لغت‌نامه دهخدا

غثی . [ غ َث ْی ْ ] (ع مص ) غَثْو.غُثُوّ. غُثاء آوردن سیل : غثی الوادی . (منتهی الارب )(آنندراج ). || درشورانیدن سیل گیاه چراگاه را و بدمزه ساختن : غثی السیل المرتع. (منتهی الارب )(آنندراج ). || درشورانیدن و خلط کردن : غثی المال و کذا غثی الناس . (منتهی الارب ). || شوریدن دل : غثت النفس غثیاً و غثیاناً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غثیان . (اقرب الموارد). منش بزدن از چیزی که طبع از آن نافر باشد. (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به غثیان شود. || آشوب و آن غیر قی ٔ است . تمایل به قی ٔ. (دزی ) : و شراب التفاح صالح للغثی و القی ٔ الکائنین من المرة الصفراء. (مفردات ابن البیطار ذیل تفاح ). || غثت السماء بالسحاب ؛ ابر به هم رسانیدن آسمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غثی الکلام ؛ درآمیختن سخن را. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله