ترجمه مقاله

غداری

لغت‌نامه دهخدا

غداری . [ غ َدْ دا ] (حامص ) غدار بودن . مکاری . حیله گری . فریبندگی :
خشتی که ز دیواری بردند به بیداری
شاخی که ز گلزاری بردند به غداری .

منوچهری .


دیوی ره یافت اندرین بستان
بدفعلی و ریمنی و غداری .

ناصرخسرو.


زمانه با تو چه دعوی کند به بدمهری
سپهر با توچه پهلو زند به غداری .

ناصرخسرو.


رجوع به غَدّار شود.
ترجمه مقاله