ترجمه مقاله

غراف

لغت‌نامه دهخدا

غراف . [ غ َرْ را ] (اِخ ) جویی است میان واسط و بصره ، و بر آن شهرستانی است بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نهر کبیری است درزیر واسط، میان واسط و بصره . در کنار این نهر ناحیه ای مشتمل بر قراء بسیار واقع است و از بطائح به شمارمیرود. و گروهی از اهل علم بدانجا منسوبند. (از معجم البلدان ). صاحب الاخبار الدولة السلجوقیة گوید: امیر بدرالدین مظفربن حمادبن ابی الجبر صاحب غراف و اعمال بطیحه بود. رجوع به کتاب مذکور صص 137 - 138 شود.
ترجمه مقاله