غرامت کشیدن
لغتنامه دهخدا
غرامت کشیدن . [ غ َ م َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) به عهده گرفتن غرامت . تاوان کشیدن :
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کآنچه بود گناه او من بکشم غرامتش .
چندانکه ملامت دیدی و غرامت کشیدی ترک تصابی نکردی . (گلستان سعدی ).
آنکه ز بیگنه کشی نیست دمی ندامتش
بیگنهی که او کشد من بکشم غرامتش .
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کآنچه بود گناه او من بکشم غرامتش .
سعدی (طیبات ).
چندانکه ملامت دیدی و غرامت کشیدی ترک تصابی نکردی . (گلستان سعدی ).
آنکه ز بیگنه کشی نیست دمی ندامتش
بیگنهی که او کشد من بکشم غرامتش .
کمال خجندی (از آنندراج ).