ترجمه مقاله

غرغرة

لغت‌نامه دهخدا

غرغرة. [ غ َ غ َ رَ ] (ع مص ) به نیزه زدن در حلق . || آواز برآوردن گوشت وقت بریان کردن . (منتهی الارب ). || آب در گلو گردانیدن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) . ج ،غَراغِر، الغرغرة بالغراغر الباردة و الحارة. (دزی ). فارسیان تفریس کرده غراره گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آب و دوائی که در گلو کنند و حرکتی دهند و بریزند. (از برهان قاطع). گردانیدن مایعی در گلو بی فروبردن آن . گردانیدن آبی یا مایعی دیگر در گلو برای شستن و پاک کردن آن از جراثیم بیماری . رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ج 1 ص 252 شود. غرغره ها مایعاتی هستند که برای شستن دهان و گلو به کار میروند و نبایدوارد معده شوند. از آن جمله است غرغره ٔ بورات دوسود، غرغره ٔ قابض ، غرغره ٔ کلرات دوپتاسیم و غرغره ٔ مسکن . (کارآموزی داروسازی دکتر جنیدی ص 129) :
بنگر به خویشتن وگرت تیره گشت مغز
بزدا ازو بخار، به پرهیزو غرغره .

ناصرخسرو.


|| شکستن استخوان بینی . (منتهی الارب ). کسر قصبه ٔ بینی . (از اقرب الموارد). || شکستن سر شیشه . (از منتهی الارب ). || درآوردن سربند شیشه . (از اقرب الموارد). || گردانیدن صدا در حلق . یقال : یغرغر الراعی بصوته ؛ ای یردّده فی حلقه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) . || آمد و شد کردن آواز در گلو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آواز برآوردن با گرفتگی صدا. (از اقرب الموارد). || به مرگ نزدیک شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آمد و شد کردن جان در حلق . (از منتهی الارب ) (تاج العروس ). رسیدن جان در گلو به وقت نزع . (برهان قاطع). گردانیدن جان در گلو. (دهار). گردیدن آب دهن باشد در گلو به هنگام نزع . (جهانگیری ). || گلو بریدن . (منتهی الارب ). ذبح . (اقرب الموارد). || (اِ) آواز با گرفتگی گلو. || آواز جوش دیگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بانگ دیگ . (مهذب الاسماء). || چینه دان مرغ . (منتهی الارب ). حوصلة. (اقرب الموارد). رجوع به غُرغُرَة شود. || حکایت آواز شبان . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله