ترجمه مقاله

غرنوق

لغت‌نامه دهخدا

غرنوق . [ غ ِ ن َ ] (ع اِ) مرغی است آبی ، سیاه ، درازگردن ، و گویند سپید. یا کلنگ . یا مرغی است شبیه به کلنگ . (از منتهی الارب ). غُرنوق . غُرنَیق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). در صبح الاعشی آمده : آن را غُرنَیق گویند، و به غرانیق جمع بندند. جوهری گوید، آن مرغ آبی سفید درازگردن است و آن را غرنیق نامیده اند به سبب سفیدی آن . و بعضی گفتند کرکی است جز اینکه آن سبز و دراز منقار است ، و به قولی رنگ آن مانند رنگ کرکی است به جز سر و سینه ٔ وی که سیاه می باشد و دو گیسو در سر دارد، و از خصائص وی این است که پرش در جوانی خاکستری رنگ است و چون بزرگ شود سیاه گردد و این در سایر مرغان نیست ، زیرا سفیدی پر به سیاهی تبدیل نمی یابد، بلکه سیاهی به سفیدی بدل می گردد چنانکه در کلاغ و گنجشک و خطاف چنین است . (از صبح الاعشی ج 2 ص 66). رجوع به غُرنوق شود. || (ص ) جوان سپید خوب صورت . (ازمنتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غُرنوق شود.
ترجمه مقاله