ترجمه مقاله

غلج

لغت‌نامه دهخدا

غلج . [ غ َ ] (اِ) گره دوتا باشد که آسان نگشایند. (فرهنگ اسدی ) . گره به علقه باشد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چ اقبال ). گره غلچ . (حاشیه ٔ برهان قاطع) :
ای آنکه عاشقی به غم اندر غمی شده
دامن بیا به دامن من غلج برفکن .

معروفی (از فرهنگ اسدی ) (فرهنگ اوبهی ).


رشیدی شاهد فوق را برای غلچ آورده است . رجوع به غلچ شود. || بندی بود چون شلواربند و غیره . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). || حشره ای است دریایی دراز مانند رشته ، و بعضی حشره ٔ تسبیح گفته اند. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 178 ب ).
|| قفل و زنجیری که به لنگه های در وپنجره نصب کنند. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 178 ب ). غلچ . رجوع به غلچ شود.
ترجمه مقاله