ترجمه مقاله

غلصمة

لغت‌نامه دهخدا

غلصمة. [ غ َ ص َ م َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بریدن غلصمه . (اقرب الموارد). || حلقوم گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گرفتن غلصمه ٔ کسی . (از اقرب الموارد). || (اِ) گوشت پاره ٔ میان سر و گردن و تندی سر گلو و گلو سرخ یا سر خشکنای گلو با بن زبان و رگهای آن ، یا بن زبان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). گوشت میان سر و گردن و تکمه ، و گرهی است در جای به یکدیگر رسیدن ملازه و راهگذر طعام و شراب در گلو، یا سر نای گلو با راههای آب رفتن به گلو، یا اینکه غلصمه زبان است . (شرح قاموس به فارسی ). گوشتی است مانند صفاقی اندر زیر لهاة به حنک باز پیوسته ، و بر سر قصبه ٔ حلق نهاده . از بهر آنکه تا دود و گرد و هوای سرد ناگاه به یکبار فرونرود و به شش نرسد. عضله ٔ سرحلقوم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اللحم بین الرأس و العنق ، و قیل العجرة علی ملتقی اللهاة والمری ٔ، و قیل رأس الحقوم بشواربه و حرقدته ، و قیل اصل اللسان . ج ،غَلاصِم . (اقرب الموارد). || مهتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). السادة. (اقرب الموارد): هو فی غلصمة من قومه ؛ یعنی او مهتر و بزرگتر قوم است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گروه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الجماعة. (اقرب الموارد). || ذوالغلصمة (اِخ ). رجوع به همین مدخل شود.
ترجمه مقاله