ترجمه مقاله

غلغلیج

لغت‌نامه دهخدا

غلغلیج . [ غ ِ غ ِ ] (اِ) دغدغه باشد؛ یعنی آنکه پهلوی کسی را یا زیر کش بر انگشت بکاوی و بجنبانی تا بخندد. (فرهنگ اسدی ). دغدغه باشد چنانکه بغل کسی را بکاوی تا بخندد. غلمیچ . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). امروز آن را غِلغِلَک گویند و تنها در بغل خنده نیفتد، در کفهای دست و پای نیز این حال روی دهد، و پاره ای از مردم عصبانی در همه ٔ تن این حالت دارند. کلخرجه . خاریدن و کاوش و شخودن کف پای یا دست یا زیر بغل کسی را تا وی را خنده افتد :
چنان بدانم من جای غلغلیجگهش
که چون بمالم بر خنده خنده افزاید .

لبیبی (از فرهنگ اسدی نخجوانی ).


ترجمه مقاله