ترجمه مقاله

غواصی

لغت‌نامه دهخدا

غواصی . [ غ ُوْ وا ] (حامص ) (از: غواص + ی ، مصدری ) غواص بودن . در آب فرورفتن برای به دست آوردن مروارید و مرجان و جز آن . عمل غوّاص . غیاصة :
شغلم افزون ز شغل غواصی است
روزیم کم ز روزی کناس .

مسعودسعد.


لبش با در به غواصی درآمد
سر زلفش به رقاصی برآمد.

نظامی .


به غواصی بحر درساختن
گه اندوختن گاهی انداختن .

نظامی .


خردمند روی از پذیرش نتافت
به غواصی در به دریا شتافت .

نظامی .


بر عروسان چمن بست صبا هر گهری
که به غواصی ابر از دل دریا برخاست .

سعدی .


ترجمه مقاله