ترجمه مقاله

غیلان

لغت‌نامه دهخدا

غیلان . [ غ َ ] (اِخ ) ابن مالک بن عمروبن تمیم . از شجاعان بنی تمیم بود. (از العقد الفرید ج 6ص 90). صاحب منتهی الارب گوید: میان غیلان و گروهی بسبب وقوع قتل دشمنی بود. وی سوگند خورد که با آنان سازش نکند تا آنگاه که چشمان او را خاک بپوشاند، یعنی بمیرد. روزی غفلة گرفتار شد و خود را در خطر دید، آنگاه خاک به دیدگان خویش میپاشید و میگفت : تحلل یا غیل ! یعنی از سوگند خود بیرون آی ای غیلان ! و چنین مینمود که قصد سازش با ایشان دارد، ولی نپذیرفتند و او راکشتند - انتهی . رجوع به العقد الفرید ج 6 ص 90 شود.
ترجمه مقاله