ترجمه مقاله

ف

لغت‌نامه دهخدا

ف . (حرف ) حرف بیست وسوم از الفبای فارسی ، وحرف بیستم از الفبای ابتثی ، پیش از حرف قاف و بعد از حرف غین ، و حرف هفدهم از الفبای ابجدی ، پیش از صادو بعد از عین است . آن را در الفبای ابجدی فای سعفص گویند و در حساب جُمّل هشتاد به شمار آید. (ناظم الاطباء). در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد بیست وسه است . از حروف شفویه و حروف آتشین و حروف ذلقیه و حروف مصمته بشمار است . رجوع به این حروف در همین لغت نامه شود.
ابدالها:
> در زبان فارسی حرف «ف » بیشتر به جای «پ » استعمال می شود، مانند:
پیل = فیل
سپید = سفید
گوسپند = گوسفند
گاهی این تبدیل به مناسبت تعریب است ، مانند:
اصفهان = اسپهان
فنجان = پنگان
فالوذج = پالوده
فنزج = پنجک / پنجه
>در افعال نیز این تبدیل به وجهی دیگر دیده می شود. هرگاه در معنی مصدری و ماضی حرف فای سعفص باشد در مضارع و امر به حرف بای ابجد یا واو بدل می شود. به واسطه ٔ آنکه فارسیان بای ابجد و واو را یک حرف شمرده اند. و مثال تبدیل فای سعفص به بای ابجد همچون : «یافتن » و«یافت » که مضارع و امر آن «می یابد» و «بیاب » آمده است . و در «خفتن » و «خفت » «می خوابد» و «بخواب ». و در «رُفتن »، «می روبد» باشد.
> مثال تبدیل حرف «ف » به «و»: «کافتن » و «کافت » و «می کاود» و «بکاو»، و «شنفتن » و «شنفت » و «می شنود» و «بشنو»، و «رَفتن » و «رفت » و «می رود» و «برو». (از مقدمه ٔ برهان قاطع چ معین ص یو). رجوع به «فا» شود.
> در پساوندها نیز «ف » و «و» به جای یکدیگر می نشینند:
فش = وش
> در لهجه ها گاهی به جای «ک » قرار می گیرد:
کون = فون (از یادداشت به خط مؤلف )
> و گاهی به جای «و»:
دیوار = دیفال
> در زبان عربی به جای «هَ» به کار می رود:
جوهر = جوفر
> تبدیل «ف » به «ب » در تعریب هم ممکن است ، مانند:
اسکاف = اسکاب
و یا در کلمات غیر از فعل ، مانند:
اُریف = اریب
افزار = ابزار
> همچنین تبدیل «ف » به «و» در اسم و صفت و فعل مانند:
یافه = یاوه
افکندن = اوکندن
> و نیز گاهی بدل حرف «خ » باشد:
درفشان = درخشان
> گاه بدل جیم است :
جالیز = فالیز
در زبان عربی حرف «ف » به این معانی بکار میرود: و. پس . آنوقت . برای . بنابراین . به طریقی که . به تدبیر اینکه . در حالتی که . در آن حالت . از بابت اینکه . بعد از این . اقلاً. مبادا. سپس . (ناظم الاطباء). || از نظر دستور زبان عربی حرف «ف »در چند مورد زیر بکار میرود: 1- عطف که خود بر دو قسم است : الف - عطف ترتیبی ، خواه ترتیب معنوی باشد: قام زیدٌ فعمرٌو. خواه ترتیب ذکری : فقد سألوا موسی اکبر من ذلک فقالوا ارنا اﷲ جهرة. (قرآن 153/4). ب - عطف تعقیبی : تزوج فلان فولد له . 2- سببیت : فتلقّی آدم من ربه کلمات فتاب علیه . (قرآن 37/2). 3- جواب . این در صورتی است که صلاحیت شرطی بودن نداشته باشد: ان تذبهم فانهم عبادک و ان تغفر لهم فانک انت العزیز الحکیم . (قرآن 118/5). 4- فای زائد: زید فلاتضربه . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله