فارجلغتنامه دهخدافارج . [ رِ ] (ع ص ) شتر ماده ای که پس از زادن ، دشمن و مکروه دارد گشن را. || کمان دور زه . (منتهی الارب ). کمانی که از وتر خود دور باشد. || دورکننده ٔ اندوه . (اقرب الموارد). شادان .