ترجمه مقاله

فالج

لغت‌نامه دهخدا

فالج . [ ل ِ ] (ع مص ) سست و فروهشته شدن نصف بدن ، و مجازاً سست و بیکار شدن عضوی از بدن . (از اقرب الموارد) (فرهنگ نظام ). || در طب فالج بمعنی سست شدن تمام بدن غیر از سر هم هست ، و اگر در سر هم اثر کند سکته است . (فرهنگ نظام ). این توضیح کاملاً دقیق و درست نیست . رجوع به سکته شود. || (اِ) شتر ستبر دوکوهانی که برای جفت گیری از سند می آورند. (اقرب الموارد). || (ص ) کسی که نصف یا حصه ای از بدنش سست و بیکار شده باشد. (فرهنگ نظام ) (اقرب الموارد). || مرد مظفر و منصور را گویند. (برهان ). مصحف فاتح است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
ترجمه مقاله