ترجمه مقاله

فأس

لغت‌نامه دهخدا

فأس . [ ف َءْس ْ ] (ع مص ) به تیشه زدن و شقه کردن . (از اقرب الموارد). شکافتن و زدن به تبر. (منتهی الارب ). || بر تندی پس سر زدن کسی را. || طعام خوردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) آلتی که دسته ٔ کوتاه دارد و بدان چوب و جز آن را قطع کنند. ج ، اَفْؤُس ، فُؤوس . (اقرب الموارد). تبر. تیشه . || فأس اللجام ؛ کام لگام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فأس الرأس ؛ طرف تندی پس سر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || فأس الرَّحی ̍؛ تبر آسیا. رجوع به تبر آسیا شود.
ترجمه مقاله