ترجمه مقاله

فتخ

لغت‌نامه دهخدا

فتخ . [ ف َ ] (ع مص ) نرم کردن انگشتان و خم کردن مفاصل انگشتان پا برای نشستن .(اقرب الموارد). سست شدن بندهای اندام و نرم و فروهشته گردیدن آن . (منتهی الارب ). || فروهشتن عقاب بالهای خود را. (اقرب الموارد) (لسان العرب ).
ترجمه مقاله