ترجمه مقاله

فخذ

لغت‌نامه دهخدا

فخذ. [ ف َ / ف ِ ] (ع اِ)ران . (منتهی الارب ). ج ، افخاذ. به کسر خاء نیز درست است . (اقرب الموارد). || گروه برادران و تبار مرد که کم از بطن باشد. (منتهی الارب ). بطن مرد که از نزدیکترین عشیره ٔ او باشد. گویند: هذا فخذی ؛ ای ادنی عشیرتی ، و در این معنی مذکر است . ج ، افخاذ. || فخذ الدب الاکبر؛ کوکب . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله