ترجمه مقاله

فخرالدین

لغت‌نامه دهخدا

فخرالدین .[ ف َ رُدْ دی ] (اِخ ) معنی ، فخرالدین بن قرقماش بن فخرالدین الاول . از خاندان معن (متولد سال 980 هَ . ق . / 1634 م .). نسبش به ربیعةبن نزار میرسد و از بزرگترین امیران این خاندان است و او را در گیرودار جنگهای صلیبی در سوریه مقام بود. زادگاهش شوف (در لبنان ) است و بعد از پدرش در آن شهر به سال 1011 هَ . ق . به امارت رسید و کارش بالا گرفت و حکام بعلبک با او از در سازش درآمدند. فخرالدین بر بیروت مستولی شد و حکومتش چنان قدرتی یافت که پیش از آن سابقه نداشت . وی ازراه دریا به ایتالیا سفر کرد و با خاندان مدیسی که بر قسمتی از فرانسه حکومت داشتند پیوست و از سال 1021 تا 1026 هَ . ق . در آنجا بود. سپس دوباره به لبنان بازگشت و قلمرو خود را تا حدود حلب گسترش داد و از سوی مغرب به قدس رسانید. در سال 1036 دستگیر و با دوپسرش زندانی گردید و سپس کشته شد. فخرالدین مردی شجاع و نیک نفس و نسبت به آبادانی ملک علاقه مند بود و آثاری از وی باقی است . (از اعلام زرکلی صص 767 - 768).
ترجمه مقاله