ترجمه مقاله

فخمیدن

لغت‌نامه دهخدا

فخمیدن . [ ف َ دَ ] (مص ) دانه از پنبه جدا کردن است . (انجمن آرا). فلخودن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). زدن . حلج . (یادداشت بخط مؤلف ) :
گر بخواهی که بفخمند تو را پنبه همی
من بیایم که یکی فلخمه دارم کاری .

حکاک .


جوان بودم وپنبه فخمیدمی
چو فخمیدمی دانه برچیدمی .

طیان .


ترجمه مقاله