ترجمه مقاله

فدی

لغت‌نامه دهخدا

فدی . [ ف َ دا ] (ع مص ) فِدی ̍. رجوع به فداء شود. || (اِ) مالی که در عوض مفدی داده شود.
- فداک ابی ، فدی لک ابی ؛ هنگام دعا کردن کس آرند، یعنی پدرم را فدای تو کنم . و آن از مصادری است که عامل آن بسبب کثرت استعمال حذف شود. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله