ترجمه مقاله

فراخ دستی

لغت‌نامه دهخدا

فراخ دستی . [ ف َ دَ ] (حامص مرکب ) جود. مقابل تنگدستی . (یادداشت بخط مؤلف ) : او بزرگتر کسی بود اندر حلم و سخاوت و فراخ دستی . (مجمل التواریخ و القصص ). مردم از فراخ دستی خوشدل بودند. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 180).
ترجمه مقاله