ترجمه مقاله

فراز گشتن

لغت‌نامه دهخدا

فراز گشتن . [ ف َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) فراز گردیدن . فراز شدن . فراز آمدن . بسته شدن :
چون کشته ببینیم ، دو لب گشته فراز
از جان تهی این قالب فرسوده به آز،
بر بالینم نشین و میگوی به ناز
کای من تو بکشته و پشیمان شده باز!

رودکی .


رجوع به فراز گردیدن و فراز شدن شود.
ترجمه مقاله