ترجمه مقاله

فراست شناس

لغت‌نامه دهخدا

فراست شناس . [ ف ِ س َ ش ِ ] (نف مرکب ) قیافه شناس . (آنندراج ) (غیاث ). و قیافه علمی است که بدان از صورت ، سیرت شناخته میشود. (غیاث ) :
فرستاده ام سوی هر کشوری
فراست شناسی و صورتگری .

نظامی .


بد و نیک هر صورتی از قیاس
شناسم که هستم فراست شناس .

نظامی .


چنین داد پاسخ فراست شناس
که فرمان شه را پذیرم ، سپاس .

نظامی .


رجوع به فِراست شود.
ترجمه مقاله