ترجمه مقاله

فرانق

لغت‌نامه دهخدا

فرانق . [ ف ُ ن ِ ] (معرب ، اِ) پروانک که جانوری است بانگ کنان پیش شیر رود. (آنندراج ). معرب پروانک فارسی است که به عربی برید و به فارسی سیاه گوش و به ترکی فارافلاق نامند و آن حیوانی است به قدر سگ کوچکی و به رنگ آهو و گوش آن سیاه و پیش پیش شیر میگویند میرود و گویند خبر میدهد از آمدن شیر و از سباع شکاری است . (فهرست مخزن الادویه ). قره قولاخ . تفه . عناق الارض . پروانک .پروانه . برید. سیاه گوش . غنجل و آن را خادم نیز گویند و او حامل خرائط است . (از مفاتیح از یادداشت مرحوم دهخدا). || پیشرو لشکر. || دلیل . برید. (آنندراج ). رجوع به پروانه و پروانک شود.
ترجمه مقاله