ترجمه مقاله

فراکردن

لغت‌نامه دهخدا

فراکردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیش آوردن . فراز آوردن . فراز کردن . پیش آوردن و دراز کردن دست . (یادداشت به خط مؤلف ): دست فراکن و چیزی بخور. (تاریخ سیستان ).دست فراکردند اندر اوانی فروختن . (تاریخ سیستان ). || برگزیدن . انتخاب کردن . منصوب کردن : راست نیاید وزیری فراکردن و در هفته ای بر وی چنین مذلتی رسد، بر آن رضا دادن . (تاریخ بیهقی ). || برانگیختن . وادار کردن : امیر مسعود عبدوس را فراکرد تا کدخدایان ایشان را بفریفت . (تاریخ بیهقی ). رجوع به فرا و فراز و فراز کردن شود.
ترجمه مقاله