ترجمه مقاله

فرب

لغت‌نامه دهخدا

فرب . [ ف َ رَ ] (اِخ ) از جمله ٔ شهرهاست و نواحی علیحده دارد و از لب جیحون تا فرب یک فرسنگ است و چون آب خیزد نیم گردد و گاه باشد که تا فرب آب جیحون رسد. فرب مسجد جامع بزرگ دارد و دیوارها و سقف آن از خشت پخته کرده اند چنانکه در وی هیچ چوب نیست و در وی امیری بوده که وی را به هیچ حادثه در بخارا نبایستی آمدن و قاضیی بوده که با بیداد شداد حکم ها راندی . (تاریخ بخارای نرشخی صص 23-24). شهرکی است از ماوراءالنهر بر لب جیحون و میر رود آنجا نشیند و اندر میان بیابان است . (حدود العالم ). فردوسی گوید :
همی تاخت تا پیش شهر فرب
پرآژنگ رخ ، پر ز دشنام لب .
رودخانه و بیابان و دشت اطراف آن را نیز بدین نام خوانده اند :
بیامد به آموی یک پاس شب
گذر کرد بر آب و ریگ فرب .

فردوسی .


چو برگشت و آمد به دشت فرب
پرآژنگ رخسار و پرخنده لب .

فردوسی .


و رجوع به فربر شود.
ترجمه مقاله