ترجمه مقاله

فرخو

لغت‌نامه دهخدا

فرخو. [ ف َ خ َ / خُو ] (اِ) پیراستن تاک رز. (صحاح الفرس ). پیراستن تاک و غیره و بریدن شاخهای زیادتی آن را گویند. (برهان ). پرخو. (آنندراج ) :
شاخ گل لعل و گوهر آرد بار
گر به نام کفت بود فرخو.

شمس فخری (از آنندراج ).


|| پاک کردن کشت و باغ بود. (اسدی ). پاک کردن کشت و زراعت و باغ از خس و خاشاک . (برهان ). و رجوع به پرخو و پرخویدن و فرخو کردن شود.
ترجمه مقاله