ترجمه مقاله

فرخی

لغت‌نامه دهخدا

فرخی . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) یزدی . میرزا محمد فرزند محمدابراهیم یزدی . در سال 1306 هَ .ق . در یزد متولد شد و همانجابه تحصیل پرداخت ولی نزدیک پایان تحصیلات مقدماتی درمدرسه ٔ مرسلین انگلیسیهای یزد به علت روح آزادیخواهی و اشعاری که علیه اولیای مدرسه می سرود از آنجا اخراج شد. با این ترتیب تا حدود سن 16سالگی تحصیل کرد و فارسی و مقدمات عربی را آموخت و سپس به کارگری پرداخت و از دسترنج خود امرار معاش کرد. در صدر مشروطیت از «دمکرات »های جدی بود. در نوروز سال 1327 یا 1328 هَ .ق . فرخی شعری تند، خطاب به فرماندار یزد ساخت و در دارالحکومه خواند و ضیغم الدوله ٔ قشقایی حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه ٔ شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد. وزیر کشور این موضوع را شایعه ای خواند و آن را تکذیب کرد. فرخی در اواخر سال 1328 هَ .ق . به تهران آمد و با روزنامه های وقت به همکاری پرداخت . مقالات و اشعار تند او که بعد از سال 1327 هَ .ق . در تهران انتشار می یافت برای او دشمن های فراوان به وجود آورد.
در اوائل جنگ جهانی اول به عراق سفر کرد و چون در آنجا مورد تعقیب واقع شد از بیراهه ، با پای برهنه به ایران گریخت . در تهران قفقازیها به او تیراندازی کردند اما از این مهلکه هم جان به در برد. در کودتای اسفند 1299 هَ .ش . او یکی از کسانی بود که به زندان رفت و مدتی در باغ سردار اعتماد زندانی بود. در 1300 هَ .ش . روزنامه ٔ طوفان را انتشار داد و روزنامه اش بارها توقیف و تعطیل شد. فرخی هنگام توقیف طوفان مقالات خود را با امتیاز روزنامه های دیگری به نام «ستاره ٔ شرق »، «قیام » و «پیکار» انتشار میداد. طوفان در سال هشتم خود به مجله ای تبدیل شد اما این بار هم یک سال بیشتر دوام نکرد. فرخی در دوره ٔ هفتم قانونگذاری از یزد انتخاب شد و به مجلس رفت و در آن دوره او و محمودرضای طلوع نماینده ٔ رشت اقلیت مجلس را تشکیل میدادند. پس از پایان دوره ٔ هفتم مجلس شورای ملی وی به آلمان رفت و مدتی به انتشار روزنامه ٔ طوفان دست زد. در سال 1311 یا 1312 هَ .ش . به ترغیب تیمورتاش که در برلن او را ملاقات کردبه ایران آمد و چندی بعد دستگیر و زندانی گردید. درسال 1316 در زندان به قصد خودکشی تریاک خورد اما توجه مأمورین زندان مانع مرگ او گردید. در همان سال اورا محاکمه و ابتدا به 27 ماه زندان محکوم کردند. دردادگاه تجدیدنظر مدت زندان وی به سه سال افزایش یافت و سرانجام در طی همان سه سال در بیمارستان زندان به سال 1318 هَ .ش . چراغ عمرش خاموش شد. (از مقدمه ٔ دیوان فرخی یزدی به قلم حسین مکی ).
از غزلهای اوست :
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه ٔ چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه ٔ شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابه ٔغم بود و جگرگوشه ٔ دهر
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم ، عمر حسابش کردم .
اشعار سیاسی فرخی یزدی بیشتر صورت مسمط دارد و چکامه های میهنی او نیز به جای خود دارای ارزش است .
ترجمه مقاله