ترجمه مقاله

فرزجة

لغت‌نامه دهخدا

فرزجة. [ ف َ زِ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب پَرْزه . شیاف . حمول . (یادداشت به خط مؤلف ). معرب پرچه . (آنندراج ). چیزی که زنان برای مداوا به خود برگیرند. (تاج العروس ). ج ، فرازج ، فرزجات . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به پرزه شود.
ترجمه مقاله