ترجمه مقاله

فرصة

لغت‌نامه دهخدا

فرصة. [ ف َ ص َ] (ع اِ) خسته یا هسته ٔ مقل و آن اخص از فرص است . || بادی که کوژی آرد در پشت . (منتهی الارب ). بادی که کوژی از آن بود و از این معنی است که گویند: فلان اًن فاتته الفُرصةاخذته الفَرصة. (اقرب الموارد). رجوع به فرص شود.
ترجمه مقاله