ترجمه مقاله

فرصة

لغت‌نامه دهخدا

فرصة. [ ف ُ ص َ] (ع اِ) فرصت . رجوع به فرصت شود. || بهره ای از آب و آن اسم است از تفارص القوم که گفته میشود: جائت فرصتک من البئر و جائت فرصتک من السقی ؛ یعنی نوبت و وقت آبیاری تو رسید. (از اقرب الموارد). نوبت آب . (منتهی الارب ). || پروای کار. || بهره . || لته یا پنبه پاره و جز آن که زن حائض اندام خود را بدان پاک سازد. ج ، فراص . (منتهی الارب ). تکه ای از پشم یا پنبه . || فرصةالفرس ؛ خوی و سبقت و قوت اسب . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله