ترجمه مقاله

فرفرة

لغت‌نامه دهخدا

فرفرة. [ ف َ ف َ رَ ](ع مص ) بانگ و فریاد کردن کسی . (منتهی الارب ). || دریدن گرگ گوسپند را. (اقرب الموارد). || آمیختن سخن را و فزودن . || شکستن چیزی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بریدن . (منتهی الارب ). || جنبانیدن چیزی را. || فشاندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دررسیدن ناموس کسی را و دریدن . (منتهی الارب ). فرفر زید عَمْراً؛ نال منه و خرق عرضه . (اقرب الموارد). || افشاندن شتر اندام را. || گام نزدیک نهادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سبک گشتن . || چست گردیدن . || به کام لگام دندان زدن اسب و سر جنبانیدن . || جنبانیدن اسب لگام را تا سر خود از آن به درآورد. (اقرب الموارد). || مرکب فرفار ساختن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله