ترجمه مقاله

فرموش کردن

لغت‌نامه دهخدا

فرموش کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از یاد بردن . مقابل فرموش شدن :
هر دو فرموش کن که مرد کریم
هم خطا هم عطا کند فرموش .

خاقانی .


چون کند آیت وفا فرموش
کآخر «أوفوا بعهدی » از سُوَر است .

خاقانی .


که چندان خفت خواهی در دل خاک
که فرموشت کند دوران افلاک .

نظامی .


گر سگی خود بود مرقعپوش
سگدلی را کجا کند فرموش .

نظامی .


پذرفته که پیشت آورم نوش
پذرفته ٔ خویش کرده فرموش .

نظامی .


رجوع به فراموش کردن شود.
ترجمه مقاله