ترجمه مقاله

فروة

لغت‌نامه دهخدا

فروة. [ ف َرْ وَ ] (ع اِ) فرو. چیزی است مانند جبه که آستر آن از پوست ددگان ، چون خرگوش و روباه و سمور بود. ج ، فراء. (اقرب الموارد). پوستین و آن اخص از فرو است . (منتهی الارب ). || پوست سر با مویش . (اقرب الموارد). پوست سر. (منتهی الارب ). || غنی و ثروت . (اقرب الموارد). توانگری و ثروت و گفته اند فروة مبدل ثروة است . || پاره ای از گیاه خشک فراهم آمده . (منتهی الارب ). تکه گیاه مجتمع و خشک . (از اقرب الموارد). || گلیم که از پشم شتر ساخته باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کیسه و انبان که خواهنده در آن صدقه نهد.
- ذوالفروة ؛ سائل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
|| تاج . گویند: هو فقیر کتر الابریز و لبس فروة ابرویز. || خمار زن یا قناع وی . (از اقرب الموارد). کلاه و معجر زنان . (منتهی الارب ). || جبه ٔ برچیده آستین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله