ترجمه مقاله

فرودست

لغت‌نامه دهخدا

فرودست . [ ف ُ دَ ] (اِ مرکب ) خوانندگی و گویندگی را گویند که چند کس آوازها را با هم یکی کنند و کوک سازند و با دائره و امثال آن اصول نگاه دارند. (برهان ). || (ص مرکب ) زیردست . مادون . مقابل بردست و زبردست و بالادست . (یادداشت بخط مؤلف ) : یکی بود از فرودست تر معتمدان درگاه و رسولیها کردی . (تاریخ بیهقی ).
پیشه کن امروز احسان با فرودستان خویش
تا زبردستانْت ْ فردا با تو نیز احسان کنند.

ناصرخسرو.


ترجمه مقاله