ترجمه مقاله

فروماندگی

لغت‌نامه دهخدا

فروماندگی . [ ف ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عجز. (یادداشت بخط مؤلف ). درماندگی و بیچارگی . (آنندراج ) :
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن .

سعدی .


|| احتیاج . (آنندراج ) :
بلی تخم در خاک از آن می نهد
که روز فروماندگی بردهد.

سعدی .


|| تقصیر. (یادداشت بخط مؤلف ). کوتاهی در کار و وظیفه :
نگویم بزرگی و جاهم ببخش
فروماندگی و گناهم ببخش .

سعدی .


|| حیرت و سرگردانی . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فروماندن شود.
ترجمه مقاله