ترجمه مقاله

فروهنده

لغت‌نامه دهخدا

فروهنده . [ ف ُ هَِ دَ / دِ ] (ص )خوبروی و نیکوسیرت و باادب . (برهان ). رجوع به فروهیده شود. || (اِ) فرشته . ملک . (برهان ). برساخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
ترجمه مقاله