فروگسلانیدنلغتنامه دهخدافروگسلانیدن . [ ف ُ گ ُ س َ دَ ] (مص مرکب ) فروگسستن . مقابل فروگسلیدن : امیدواران دست طلب ز دامن دوست اگر فروگسلانند در که آویزند.سعدی .