ترجمه مقاله

فرکامخ

لغت‌نامه دهخدا

فرکامخ . [ ف َ م َ ] (اِ) در این لغت خلاف است . صاحب فرهنگ به فتح اول و میم نوشته و میگوید: شیری است که از کوچکی و خردی راهزن باشد و ملاسروری در مجمعالفرس به فتح اول و ضم میم آورده و گفته است شیری باشد که بر طعام ریزند و صاحب مؤیدالفضلاء گوید: آن شیرکه بر طعام ریزند و هیچیک شاهد نیاورده اند. واﷲ اعلم . (برهان ). محشی قدیمترین نسخه ٔ خطی برهان که متعلق به کتابخانه ٔ ملی تهران است نویسد: «عجب است فرکامج را با خاء مینویسد و این سهل است ، شاید به سهو کاتب راجع شود. لیکن در معنی میگوید: شیری است که ... و نیافته که این لغت مرکب از فر و کامج است که فر به معنی بالا و کامج شیر با دوغ پخته است ...». اما باید دانست که کامخ در عربی معرب کامه و جمع آن کوامخ است . لغت فرکامخ مرکب است از فر به معنی بر و پیش + کامخ به معنی کامه و مجموعاً یعنی آنچه روی کامخ ریخته شود که شیر باشد و مؤلف فرهنگ جهانگیری شیر آشامیدنی را شیر درنده پنداشته است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
ترجمه مقاله