فریاد جستن . [ ف َرْ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) استغاثه کردن . دادخواستن . تظلم . دادخواهی . (یادداشت مؤلف ) :
چو بیچاره گشتند و فریاد جستند
بر ایشان ببخشود یزدان کرکر (؟)
از او فریاد جست و عذرها خواست . (مجمل التواریخ و القصص ). رجوع به فریاد شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فریاد جستن . [ ف َرْ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) استغاثه کردن . دادخواستن . تظلم . دادخواهی . (یادداشت مؤلف ) :
چو بیچاره گشتند و فریاد جستند
بر ایشان ببخشود یزدان کرکر (؟)