فریاد داشتن
لغتنامه دهخدا
فریاد داشتن . [ ف َرْ ت َ ] (مص مرکب ) فریاد برآوردن . ناله داشتن :
ولیکن با چنین داغ جگرسوز
نمی شاید که فریادی ندارند.
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را.
ولیکن با چنین داغ جگرسوز
نمی شاید که فریادی ندارند.
سعدی .
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را.
سعدی .