ترجمه مقاله

فر

لغت‌نامه دهخدا

فر. [ ف َرر ] (ع مص ) گریختن . (منتهی الارب ). فرار. || گریختن از دشمن . || وسعت دادن سوار جولان خود را برای انعطاف . (از اقرب الموارد). || نگریستن دندان ستور را تا سال آن معلوم نمایند. (منتهی الارب ). گشودن دهان چارپای را برای آنکه ببینندسالش چیست . || رفتن بسوی چیزی . || از آنچه در نفس کسی است استنطاق کردن وی را. || جستجو کردن از کاری . (از اقرب الموارد). بازکاویدن از کار. (آنندراج ). || میل کردن .مَفَرّ. مَفِرّ. (اقرب الموارد). رجوع به مصادر مذکور شود. || (ص ) گریزنده ، و مذکر و مؤنث وجمع و مفرد در وی یکسان است . (منتهی الارب ): رجل فر؛ای فار، و ازین معنی است : هذان فر قریش افلا ارد علی قریش فرها. (از اقرب الموارد). و گاه «فَرّ»، جمعِ «فارّ» است ، مانند راکب و رکب . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله