ترجمه مقاله

فزاییدن

لغت‌نامه دهخدا

فزاییدن . [ ف َ دَ ] (مص )افزودن . (فرهنگ فارسی معین ). افزاییدن :
دریا دو چشم و بردل آتش همی فزاید
مردم میان دریا و آتش چگونه پاید؟

رودکی .


خوب دارید و فراوان بستاییدش
هر زمان خدمت لختی بفزاییدش .

منوچهری .


گه مان بفزایید و گهی مان بستایید
بر خویشتن از خویش همی کار فزایید.

ناصرخسرو.


رجوع به فزودن ، افزاییدن و افزودن شود.
ترجمه مقاله