ترجمه مقاله

فزونی کردن

لغت‌نامه دهخدا

فزونی کردن . [ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیش افتادن . سبقت گرفتن :
به داداز نیاکان فزونی کنم
شما را بدین رهنمونی کنم .

فردوسی .


|| بیشتر ساختن . زیادتر کردن :
به آن کس ترا رهنمونی کنم
بهنگام یاری فزونی کنم .

فردوسی .


رجوع به فزونی شود.
ترجمه مقاله